تشکیل اتحادیه اروپا در دهه پایانی قرن بیستم بسیاری از اروپاییان را در خصوص شکلگیری الگوهای دولت رفاهی در کشورهای عضو این مجموعه امیدوار ساخت. در سالهای ابتدایی تشکیل اتحادیه اروپا برخی کشورهای اروپای شرقی و مرکزی به اندازهای نسبت به این موضوع امیدوار بودند که عدول از «چندجانبهگرایی اروپایی» و بازگشت به ملیگرایی را خط قرمز سیاسی و اجتماعی خود تلقی میکردند. اکنون در سال ۲۰۲۵ میلادی قرار داریم؛ جایی که رفاه جمعی از یک «دال مرکزی» تبدیل به یک مطلوبیت شده و در مقابل امنیت مبهم جمعی جایگزین آن شده است!
اخیراً مؤسسه یوروستات گزارش تکاندهندهای را در خصوص گسترش فقر طی سه سال اخیر در اتحادیه اروپا منتشر ساخته که نشان میدهد به موازات تمرکززدایی اروپاییان از رفاه عمومی و تمرکزگرایی آنها بر مداخلهگرایی و جنگ نرخ فقر و بیکاری در بسیاری از این کشورها افزایش یافته است. این همان خروجی عینی حکمرانی اروپاییان است که روز به روز ابعاد اسفبارتری برای شهروندان قاره سبز پیدا میکند.
بر اساس آنچه یوروستات گزارش داده، طی سه سال گذشته دستکم ۱۱ کشور عضو اتحادیه اروپا با افزایش میزان فقر روبهرو بودهاند؛ زنها و جوانان بیش از دیگران در معرض فقر یا محرومیت اجتماعی قرار دارند. براساس تازهترین آمار منتشرشده از سوی یورواستات، در سال ۲۰۲۴ بیش از یکپنجم جمعیت اتحادیه اروپا در معرض فقر یا محرومیت اجتماعی قرار داشتهاند.
نکته مهمتر اینکه تعهدات اخیر ۲۸ کشور اروپایی عضو پیمان آتلانتیک شمالی به دولت ترامپ در خصوص افزایش هزینههای نظامی مشترک (در بطن پیمان ناتو) به ۵ درصد تولید ناخالص داخلی کشورهایشان موج جدیدی از فقر و بحرانهای اقتصادی را در اروپا خلق خواهد کرد. این امر با توجه به تجربیاتی که طی یک دهه اخیر در حوزه یورو مشاهده کردیم اجتنابناپذیر است.
صورت مسئله گویاست: دولتهای اروپایی جهت ذخیرهسازی و اختصاص بودجه دفاعی و نظامی در قبال بحرانهای خودساخته ناتو ناچار به احیای الگو وارههای اقتصاد ریاضتی و فاصلهگیری از مؤلفههای رشد اقتصادی خواهند بود. شهروندان اروپایی یک بار در جریان بحران اقتصادی جهانی (از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۵ میلادی) تجربه تلخ برهم خوردن این توازن را داشتهاند، اما سیاستمداران اروپایی هنوز از آن تجربه تلخ درس نگرفتهاند! دولتهای سوسیالدموکرات و محافظهکار در جریان بحران اقتصادی سالهای گذشته مدعی بودهاند که آنها قربانی بحران اولیه مسکن در امریکا شدهاند، اما اکنون قاعدتاً بازیگران اروپایی نمیتوانند مسئولیت خود را در قبال اصرار بر جنگ و مداخلهگرایی در نقاط گوناگون دنیا انکار کنند. اروپاییان در آیندهای نزدیک ناچار به مواجهه پرهزینه و احتمالاً کنترلناپذیر بر بحرانهایی هستند که خود در خلق و استمرار آن دست داشتهاند. همین مسئله قطعاً ملتهای اروپایی را بیش از پیش در مقابل دولتهای اروپایی قرار خواهد داد. خودخواسته را تدبیر نیست!